اندیشه متروکه

از هم اکنون تاگذشته های دور در جهان شبه انسانی مردم زمین، نشانی از روشن بینی و دانائی نمی بینم.

اندیشه متروکه

از هم اکنون تاگذشته های دور در جهان شبه انسانی مردم زمین، نشانی از روشن بینی و دانائی نمی بینم.

۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

او

جدا کردن انسان از شبه انسان به دانائی است و دانا کسی است که بداند بودِ نخست که بوده، چه بوده و چه خواسته و چرا آفریده است و اگر آفریده! ما را آفریده یا سیستمی را آفریده تا ما را بسازد و ....

جایگاه «ما»، در میان این خواسته کجا و از چه و برای چه بوده است و پاسخ بر پرسش هائی که یک شبیه انسان به آن نیاز دارد تا به هست انسانی برود چیست.

گفتگوی ما در این سلسله نوشتارها با توجه به فرومایگی شبه انسان ها و سوءاستفاده ای که ذات نسناس بر آن استوار است کاینچنین شیطان فرزندان خویش بر زمین گسترانده که اَدَم از جانور باز شناختن دشوار و نشدنی باشد.

راه دیگر بر شناختن جانور از اَدَم به جدا کردن عقل از عقل معاش است که نسناس را جز عقل معاش، دانائی دیگری دیده نشده و لقمه درشت بین ها به ربایش لقمه از جان و مال و ناموس بی اختیار میگذرند و چشم بر شرف و غیرت و مردانگی می بندند.

مدارک و اسناد تاریخی برای به لجن کشیدن این جنِّ بر آمده از لجن بسیار است و امیدوارم دانائی یاری کند تا به دام های تنش زای اجنه، نسناس از پندار و گفتار و کردارشان نیفتیم و راه خویش بسوی دانائی و روشن بینی نبندیم که دشمن را نشاید، سبک شماردن و دشمن انسان، خودآئی است که بر هر چه از ماده سلطنت دارد و این مُهریست از «بودآ»، که « گنجی بود ناشناخته، خواست تا بشناسندش و آفرید»!

دانائی و روشن بینی بودآ، چیست و از کجا سرچشمه گرفته؟ پیرامونیست بی پایان بر کانونی شایان از دانائی و روشنائی که هر کس به اندازه تلاش خود در راستای هدف از آفریدن و خوشا به سعادت آنانکه دوران بند، در تن را به خور و خواب و زندگی کوس پندی سپری کردند و رنج دانائی و روشن بینی بر خویش نپسندیدند و تا توانستند، دریدند.


بوده



او بودآ

اگر بلند شدن نوشتار، آزاری نباشد بر خواننده این نوشته به زبان عامه میتوان گفت:نیستی، اََدَم، بود، گنجی ناشناخته، خواست تا بشناسندش، پس آفرید.

آنچه او، بودِ همیشه بوده، بی سر و بی انجام را از خودآ، جدا میکند در آفریدن و ساختن است.او در یک تجلی و به یک خواسته آفرید.به جرم خواستن، سرپرستی و مالکیت بر آنچه را که آفریده اش،آتش خواهد ساخت؛ از خویش برداشت و به اَدَمِ خویش بازگشت و تو را به جانشینی برگزید تا اَدَم شوی؛ بدون یاد، بدون گذشته و در امنیت کامل از آینده .

دشوار است فهم آرام برای نسناسِ لقمه درشت قاپ؛ وقتی بتو گفتند دوستت را سر سفره بشناس!در حیرتی تلخ آزار دهنده، از نادانی شبه انسان‌های کنونی بر زمین و تلاشی که برای ماندن در نادانی می‌کنند و سربلندی ای که بنادانی می کنند!

با چشم هوش نگاه کنید، یکی از صفت های خورشید تون است؛ که اشاره دارد به آفرینش نخست،آتش بر آمده از انفجار بزرگ، آتشی که ازدم انفجار تا همیشه، در حال پیشروی در خلاء است؛ مون، ماه.

هرگز پایانی بر انفجار بزرگ نوشته نشده است و اگر،انفجار بزرگ را آفرینشِ بودآ، باور کنیم؛آن آفریده ای در حال بزرگ‌تر شدن است و دانائی اش یک دانش سیستماتیک بوده؛میـتوان آن را کامپیوتری بی سر و ته بشمار آورد و برای ما مهم آگاهی و شناخت بر چگونگی، چیستی و چرائی آفرینش است که اگر دانش در ثریا باشد؛ مردانی از خاک ایرانزمین به آن دست خواهند یافت.

در نوشتاری دیگر فرمان بودآ، آفریننده بزرگ و بی ادعا به خودآ، آفریده ای که در سجده ای پانصد ساله به روز پنجاه هزار سال، لجن بسیار گندیده و بد بو را ساخت از درهم تنیدن، آتش و خاک و آب و باد، چهار فریسته و زیاد کننده که در ایران کهن به ایزد از ایشان یاد شده است.

Adam,s



ادعائی بود بیست ساله بر آنکه در گذشته شبه انسانی، پس از پیدایش آلفابت، خط و نوشتن در بیست و پنج بندواژه که ما در پارسی می باید بندواژه های
 
بیگانه را زدوده و به زبان خویش اعتماد کنیم و در این کار ارزشمند، واژه‌های بی مانا، مانا خواهند یافت که نظر پارسی شناسان و پارسی گویان از شناخت 

بندواژه های بیگانه، نیاز است و بگمانم بندواژه هائی چون : ح ص ض ط ظ ع غ ….. مانند معنی که مانا بوده با مانی به هستی عرضه شده که ریشه همه 

نیازمندان به یک مانیفست اند.

آدَم، همان نیستی که برچسبی است بر پیشانی آفرینش تا گواهی باشد بر نیستی ماده که همهء بود در اَدَم، بی نیاز از لرزش و نگرانی همیشگی است
 
و این است رمز بی نیازی که در شکستن ت و ب ه، ه ب و ت کرد در سایه نیاز، تن به خفت و خواری زندگی امروز داد.

شاید داروین بر پایه نوشته‌های دین ها و دانش طبیعی و شاید تلاش‌های شناختی «عرفان»، به چنین دانشی دست یافته که هیچ تردید در درستی آن باقی

 نمی‌گذارد و از آنجا که باورمندان به ادیان ابراهیمی و آسمانی، نسبت به دانش دینی خویش نادان اند که از برجسته ترین شناسه های چیز آتشین «شیطان 

شی تون»، دین از راه جن و جنتیک به فرزندانش فرستاده میشود درونیست و بدست آوردنی نیست در حالیکه راه درست، بدست آوردنیست که کوششی برتر 

از توان شبه انسان میخواهد و نگاه کنید که از فرزندان جن بر زمین یا این شبه انسان هائی که، بزودی در آتشی که زیر دیگ 

افروخته اند، بزیر آب خواهند رفت و این سرنوشت نوشته شده گمراهان و شبه انسان است تا روز گذار و رفتن به جهان انسانی.

شاید اوران اوتان ها که گفته‌اند پدر شبه انسان‌های کنونی بر زمین میتوانند باشند یا در تکامل یافته ترین آفرینش، نسناس ها که جانورانی  بدون روح و ذهنی یا 

در حقیقت، جنّی ها باشند.

توضیح گونه های گوناگونی که قرار است به انسان بالغ شود دشوار است؛ بویژه که برای شبه انسان‌های مانده دگماتیسم و گرفتار آمده در دائره توهماتی بر 

اساس وهی که با واژگان اَرَب به وحی برداشت شده است.

نسناس ها که نیاکان شبه انسانهای کنونی بر زمین بودند؛ روابطی کاملاً غریزی و جانوری داشتند و مانند امروز قوانین و نوشته‌های دینی نبود که مانعی بر سر 

راه و رابطه آنان باشد و جفتگیری با نزدیکان بد شمرده نمیشد که تا آن دم، بد شناخته نشده بود.

باشد تا دمی دیگر در چگونگی پیدایش اَدَم، آفرینش را تا دوره پیش رو که شاید نامش دوره نخست انسانی باشد، بدرود در پناه دانائی و روشنائی باشید.





Miule


اینکه در دوران پسا یخبندان، نیاکان انسان از این دو شکاف بیرون آمده و این خاک گاهواره نگهبانی از گونه های برتر انسانی برای زنده ماندن بوده، شبه انسان های زمین را آزرده کرده است.

کرمانشاهمیوله


در اینکه نامردم زمین، بیش از دوهزار سال تلاش کرده اند تا خاک ایرانزمین را ویران و از سکه بیندازند، عیبی نیست، عیب پلید آنست که مشتی جانور بی رگ و بی ریشه بر این خاک پدید آمده اند که ریشه هزار ساله دارند و خود را به کشوری نسبت میدهند که ریشه دست کم بیست هزار ساله داشته است و این جوجه شیطان های سر از تخم ناپاکی و میهن فروشی بیرون کرده، بی توجه به ادیانی که میخواستند از راه مردم ایران کپی کنند و چون ریشه و آغازشان دروغ بود، درماندند و جز جنایت و تباهی بر زمین نیفزودند و اکنون توان بستن و بازداشتن و بلاک کردن مان را دارند ولی توان رویاروئی بدانائی و روشن بینی، هرگز که بزرگان و دانشمندانشان کمتر از گوساله هائی دانستند که هرگز گاو نشدند.


استاد بزرگ امیر حسین خنجی در ایران تاریخ به نکات ارزشمندی در تاریخ کهن ایران اشاره می کنند و از آن جمله به نگاه دینی مردم که ایزدان یا زیاد کننده ها را سپاسگزار بوده اند و چیزی برای پرستش در آسمان ها نمیشناختند جز آنکه باور داشتند، چیز آتشین، سازنده محترم و گرداننده منظم این هستی است.


سرگذشت یک قوم، زندگی دور و دراز در گوشه های پنهان تاریخ است که در یک سفر دراز سرشار از داستان هائی شگفت از دگرگونی ها و نشیب و فراز ها و افت و خیزهای بی پایان، کامیابی ها و ناکامی های گوناگونی است که اکنونِ ما را ساخته است و مردم زنده کسانی اند که از تاریخ و گذشتگان خود درس می گیرند و به گذشته خود نادان و فراموش کار نیستند.

ائیران، سرزمین آریان، از دوران بسیار دور زیست گاه جامعه ها و قبیله های پرشماری از قوم بزرگ آریا بود که در سرتاسر زمینِ پهناور، پراکنده بودند.

این سرزمین از تاجیکستان کنونی آغاز و زمینهای میان دو رود بزرگ آمودریا، و سیردریا، «واقع در ازبکستان و ترکمنستان کنونی»، را در بر می گرفت و پیشینه سرزمین کنونی افغانستان، جز سرزمین های پختون نشین و مَک کُران که اکنون پاره بزرگترش در خاک پاکستان قرار دارد را در بر گرفته در شمال شامل سرزمینهای دو سوی شرقی و غربی دریای قزوین «کاسپین»، به کوه های قققاز می رسید و در غرب، سرزمینهای شرقی و جنوبی دریاچه وان در ترکیه و سرزمینهای کوهستانی کردستان بزرگ، را شامل میشده است.

«ازبکستان کنونی و نیمه جنوبی ترکمنستان کنونی از اواخر سده چهارم هجری به بعد یعنی سده ها پس از ور افتادن شاهنشاهی ساسانی و فتوحات اسلامی، مورد تهاجم جماعت خزنده تورک قرار گرفت و در اوائل سده پنجم هجری به اشغال ترکان مهاجم در آمد.

بومی های ایرانی را تارانده، کشتند یا به زور، تورک زبان شدند.

آذربایجان و نواحی شرقی دریاچه وان نیز در سده های پنجم و ششم هجری مورد تهاجم ترکان قرار گرفت و تا سده های هشتم و نهم هجری، گروه های بزرگی از ترکان در آن زمین ها، جای گیر شدند.

همه این سرزمین ها را «فلات ایران»، نامیده اند و ساکنان باستانی این سرزمین ها، به آنچه ما فلات ایران می گوئیم، آن گونه که در اوستان آمده، اَیریانءَ، وائی جا می گفتند که مانای «نشیمن گاه آریان»، یا آریان زمین و به زبان امروز، ایران زمین و به کوتاه کردنی اشتباه، ایران، می گوئیم.

در بندهای 13 و 14 میترَ یَشت «مهر یَشت»، که کهن ترین اثر دینی قوم آریا و مربوط به هزاره دوم پیش از مسیح است، آمده است، ایزد «میترَ»، میترا، از فراز کوه «هرا بُرز، »، یعنی قله دماوند، سرزمین های آریایی را زیر خورشیدِ بالای هرابُرز، به نیمروز، بر فراز میانه سرزمین های آریائی در سغد و خوارزم و مرو و هرات و «ایش کت»، و « پئورت»، روان است.

پس ایران دوهزار سال پیش از میلاد مسیح، سغد و خوارزم و مرو و هرات، بخش های شمالی و شرقی سرزمین های آریائی بوده و ایران کنونی، در آن روزگار، بخش غربی و جنوبی سرزمینهای آریائی را تشکیل می داده و همه سرزمین های شرقی دریای مازندران نیز سرزمین و نشیمن گاه آریان بوده است.

در آغاز کتاب وندیداد آمده که اَیریانء، وائی جا، بهترین سرزمین های جهان است؛ ولی اهورَمزدا سرزمین های هر قوم دیگر را نزد باشندگان آن سرزمین ها، دل پسند کرده است تا اقوام دیگر چشم به سرزمین آریان ها نداشته باشند.

در همان بندهای نخستین وندیداد آمده است که اَیریانءَ وائی جا تا سرزمین های شمالی رود ارس گسترده است و اشاره به سرمای سخت سرزمین های آریائی در آنسوی ارس نیز ، دارد.

گر چه گذشته ایران در کتابسوزی های عرب متجاوز و مهاجم برای پیشگیری از افشای کپی برداری ادیان آسمانی از راه بزرگ مردم ایران، آئین مهر، از میان رفته و به فراموشی سپرده شده ولی روشنائی ها و دانائی هائی بدون تغئیر در سرگذشت زمین نهفته است که بکمک آنان می توان راه را باز یافته و سره ، از ناسره سوا گردد.




در همسایگی جنوب غرب قوم بزرگ آریا، در خوزستان امروزی، قومی غیر آریائی جاگیر بودند که در اسناد تاریخی ما با نام خَوج که اسناد تاریخی بابِل و آشور از آنها با نام «عیلام»، بالائی ها یا مردم سرزمین بالا، یاد کرده اند.

در همسایگی غربی قوم آریا در سرزمینهای حوضه رودهای دجله و فرات، نیمه جنوبی عراق امروز، و قوم های بومیِ میان رودان می زیستند.

آن چه قوم آریا را در هزاره دوم پیش از میلاد مسیح، از دیگر قوم های جهان باستان جدا می کند، باورهای ایشان است.

آریائی ها هرگز عقائد بت پرستانه، نیا پرستانه و خرافه و معجزه و جادو، باوری نداشته اند و خدایانشان، نشانه های آسمانی، مانند، خورشید، ماه، ستاره ها، مانند، وارُنه، فلک، میترَ، مهر، خور و فروغ خورشید، اَناهیته یا ناهید و زهره یا وَرَهران، بهرام و مریخ، خشَتریَه، تیر و عطارد، ایندِر، آذرخش آسمانی و وایو، نیروی توفان، گواتَه، نسیم روح پرور، آتَر، آذر، گرما و روشنائی، آگنی، آتش سوزنده، ایزدان گوناگون قوم آریا بودند.

همه ایزدان قوم آریا، ذاتهائی آسمانی بودند که در پدیده های طبیعی تجلی یافته تا جهان انسانها را به نیروی خویش اداره کنند.آناهیتا



میترَ، در زبان آریائی یک صفت مجرد بود به همان مفهومی بکار می رفت که اکنون در زبان پارسی به مانای ، پاس دار مهر، میترَ، ایزد روشنگر و زندگی بخش و مهر آفرین بود که زندگی و بیداری و حرکت و تلاش را از او می دانستند و بر باور آریان ها، همه خوشیها و لذت ها از میترَ سرچشمه می گیرد که همه روزه بر جهان نگاه و نگاهبانی می کند تا همه هستی به زندگی ادامه دهد.

گذر چهار فصل ، به آناهیتا نسبت داده میشد تا ریزش باران، جاری شدن رودها، رویش سبزه ها و بوته ها و درختان و میوه ها و آبستن کردن ماده ها، را سرپرستی و نگاهبانی کند.

آن چه به روشنی پیداست، آئین مهر، نزدیک به هفت هزار سال از تاریخش، بکلی ناپدید و آنچه از آن بر جای مانده، آئینی است که هم چون دیگر آئین ها دستخوش تاثیر از ادیان آسمانی گردیده که همه دیگرگون سازنده های دینی،برای ناتوانی از پیمودن راه، آفرینه های آسمانی را ساخته در اندازه های خودشان نسبت به نیروئی که به آن نام گرفته اند و باور داشته اند می توانند به خواست و اراده بر آنان تاثیر بگذارند.


oo



به روشنی میدانم بشرِ بشارت ناپذیر، در اندازه دانائی نیست؛ بویژه آنکه زمین در تصرف جن و شبه انسان گرفتار آمده و اجنه که فرزندان خودآ بر زمین اند را توان پیمودن شناخت ممکن نیست و بزرگان و نام آوران ایشان، کمتر از آنند که به درک دانائی و روشنائی نائل آیند؛ زین روی، ناگفتن و نانوشتن بهتر اگر سرگرمی دیگری می یافتم.

گاه اشاره بنام حیوانی و نسبت آن به شبه انسانی، جداً توهینی است به ساحت آن حیوان که چیزی بیشتر و کمتر از آنچه باید، نیست.

شبه انسان یا نسناس؛ یا این جانوران که نه زندگی می‌کنند و نه حق زندگی بدیگران میدهند و این جایگاه بی همتا در آسمانهائی بی‌انتها را به جهنمی در حال سوختن و نابود شدن بدل نمی‌کردند و همگان را فرزندان یک ماده باور داشته که یکی است و یک هرگز دو نشده است.

او بود و آتش را از خود راند و آتش پدر است؛ پدری دلسوز، بخشنده و مهربان که سوختن و ساختن را مبتلا به شده به حبس تن گرفتار آمد.

شاید در شب ششم، شئی تون سر از سجده پانصدهزارساله به سالی پنجاه هزار سال برداشت و بر آنچه ساخته بود، برکت داد؛ هووا به آدم باردار شد و به پیمان جاودانگی مُهر خورد و توبه کرد که با بند واژه گانِ، ت – و – ب -ه امضاء شد که رازها و رمزهای آفرینش را در خود پنهان دارد.

بهشت بود، هوا و فرزندی که از منع شده بود از نزدیک شدن به شجره خبیثه و درخت بد بار رَحِم که بارش فرزند، میوه ممنوعه بود و توبه، شکسته شد ه ب و ت!


30 مرغ

  • منشور حقوق انسان، کوروش بزرگ


فراگرد. [ ف َ گ َ ] (اِخ ) دریای بزرگی که بر گرد عالم میگردد و به جهت احاطه بر دور کره ٔ خاک به عربی آن رامحیط گویند و مملکت چین قریب به آن دریاست . (انجمن آرا). منظور مؤلف انجمن آرا روشن نیست و این نام درمأخذ دیگری دیده نشد. گمان میرود که این مطالب مبتنی بر بی خبری مؤلف مزبور از جغرافیای عالم است و وی اقیانوس هند را محیط بر خشکی های عالم دانسته است .

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.